مدیریت آموزشی و راهنمای معلم

مدیریت آموزشی و راهنمای معلم

این سایت راهنمای معلمان است.

 

مقدمه
کارآفريني مفهومي است که همراه با خلقت بشر وجود داشته است. مروري بر ادبيات کارآفريني نشان مي‌دهد که مفهوم کارآفريني براي اولين بار توسط اقتصاددانان مطرح شد. در مرکز رقابت بين‌المللي، اين شرکت ها کارآفرينانه هستند که لبه تيز رقابتي آنها معطوف به انعطاف سازماني و استراتژي تغيير مستمر در فرايندها و محصولات و طرح هاست. کارآفرين فردي است که فرصت ها را به حداکثر مي رساند(دراکر،1964) و کارآفريني عامل اصلي ايجاد خلاقيت و نوآوري است که فرآيند ايجاد ارزش از راه تشکيل مجموعه منحصر به فردي از منابع به منظور بهره گيري از اين فرصت هاست. مفاهيم خلاقيت، ريسک، نوآوري در کارآفريني از ضرورياتي است که هم در شروع توليد کالاها و فعاليت‌هاي کارآفرينانه و هم در انتقال موفقيت آميز شرکت به بازارهاي جهاني موثرند.(احمدپور دارياني،1378) بنابراين کاميابي از آن جوامع و سازمان هايي است که بر منابع کمياب و قابليت هاي مديريتي و کارآفريني منابع سازماني انساني رابطه معني داري برقرار سازند.
اين مقاله کارآفريني را فرآيندي مي داند که افزون بر مطرح بودن در کسب و کار، شيوه اي از زندگي است که در کليه شئون زندگي فردي، خانوادگي و اجتماعي تجلي دارد. با ارايه تعريفي جامع از کارآفريني ويژگيهايي مانند داشتن اعتماد به نفس، استقلال رأي، خوش بيني را براي کارآفرينان بر مي‌شمارد. همچنين در معرفي انواع کارآفريني، به کارآفرينان مستقل و کارآفرين سازماني اشاره مي‌کند. در ادامه، مقوله هايي از قبيل ويژگيهاي سازمان کارآفرين؟ کارآفريني در مديريت آموزشي، تعريف کارآفريني در نظام آموزشي، اصول توسعه کارآفريني در نظام مديريت آموزشي شامل: تدوين اهداف و سياستهاي کارآفرينانه، انعطاف پذيري، جامعيت و هماهنگي، خودگرداني و استقلال، تعامل با محيط، تاکيد بر کيفيت آورده شده و در نهايت پيشنهادهايي نيز ارايه گرديده است.


تأملي در واژه کارآفريني
تحولات سريع علم و فناوري در چند دهه اخير، ارکان نظامهاي اجتماعي را تحت تاثير قرار داده و چالش هايي به همراه آورده است. سازمانهاي امروزي براي حفظ و بقاي خود در محيط متحول و رقابتي، بايد تغييرات عميق و همه جانبه اي در آرمانها، اهداف، سياستها، باورها، انديشه‌ها  بدهند.
سازمانهاي پويا داراي نيروهاي خلاق و نوآور و هوشيارند؛ تهديدها و محدوديتها را مي‌شناسند و به فرصتها و امکانات فکر مي کنند تا به مناسب ترين شيوه از آنها استفاده کنند. آينده دلخواه را رسم و پيش بيني مي کنند و براي بقا در بلندمدت، خود را با محيط سازگار مي سازند. شرايط و موقعيتها را واقع بينانه بررسي مي کنند و به ارتقاي استانداردها و شرايط زندگي بهتر فکر مي کنند.
در ادبيات جديد سازمان و مديريت، اين ويژگيها را در واژه کارآفريني(اتسي رالف دي،1378) بيان مي‌دارند. انديشمندان مديريت نيز به تشريح مديريت کارآفريني و جو کارآفرينانه در سازمانها پرداخته اند. استيونسون و همکاران، معتقدند که کارآفرينان، رفتاري فرصت گرايانه دارند و سازمانهاي کارآفرين داراي ويژگيهايي چون تشويق افراد به مجسم کردن، انعطاف پذيري و تمايل به مخاطره پذيري هستند.(براندن ناتانيل،ترجمه قره چه داغي،1379)
با مروري کلي بر تعاريف متعددي که در خصوص کارآفريني ارايه شده است، تعريف زير در حکم يکي از تعاريف جامع ذکر مي شود:
کارآفرينان افرادي هستند که نوآوري مي کنند. فرصتهاي محيط را مي شناسند و با ترکيبي نو از منابع و فرصتها، محصول، روش و خدماتي تازه ارايه مي دهند تا ضمن بقا در محيط بي ثبات و رقابتي از اين نو آوري نيز بهره ببرند.


تعريف واژه کارآفريني
واژه كارآفريني از كلمه فرانسوي Entreprendre به معناي متعهد شدن نشات گرفته است. بنا بر تعريف واژه نامه دانشگاهي وبستر كارآفرين كسي است كه متعهد مي شود مخاطره هاي يك فعاليت اقتصادي را سازماندهي، اداره و تقبل كند.
كارآفريني از ديدگاه اقتصاددانان
کارآفرين کسي است که منابع، نيروي کار، مواد، و ساير دارايي ها را باهم ترکيب مي کند تا ارزش آنها را نسبت به قبل بيشتر نمايد.
طبق نظر شومپيتر كارآفرين نيروي محركه اصلي در توسعه اقتصادي است و نقش وي عبارتست از نوآوري يا ايجاد تركيب هاي تازه از مواد.
شومپيتر مشخصه كارآفرين را نوآوري مي دانست و كار يك كارآفرين را ‹‹تخريب خلاق›› تعرف ميكرد. (احمدپور دارياني، 1378، ص 9)
كارآفريني از ديدگاه روانشناسان و محققين علوم رفتاري
روان شناسان معتقدند کارآفرين کسي است که بوسيله نيروهاي شخصي خود به پيش مي رود، نيروهايي از قبيل نياز به کسب کردن يا رسيدن به چيزي، تجربه نمودن، انجام دادن يا شايد فرار از قدرت اختيار ديگران.
مك كله لند معتقد بود كه فرد كارآفرين كسي است كه يك شركت (يا واحد اقتصادي) را سازماندهي ميكند و ظرفيت توليدي آن را افزايش ميدهد. وي همچنين ويژگيهاي كارآفرين را داشتن نياز به توفيق بالا و مخاطره پذيري معرفي نمود. (احمدپور دارياني، 1378، ص 15)
كارآفريني از ديدگاه دانشمندان مديريت
فرايند اداره و راهبري سازمان و ايجاد جو و محيط کارآفرينانه را کارآفريني مي نامند.
به نظر ساوير كارآفريني را نه تنها بطور مستقل و فردي بلكه در تمام سازمانهايي كه در آنها تصميم گيريهاي متهورانه اتخاذ مي‌گردد و بر تركيب و تخصيص منابع در شرايط بي ثبات تاثير مي‌گذارد, مي‌توان يافت.
هاربينسون و مايرز كارآفرين را در داخل سازمان, به عنوان ‹‹اساس مديريت›› تشخيص‌اند و معتقد بودند كه كارآفرين كسي است كه نمي توان او را از سازمانش جدا كرد زيرا وي با آن درآميخته است. (احمدپور دارياني، 1378، ص 18)
ليبنشتاين كسي را كارآفرين مي‌داند كه با اجتناب از بي‌كفايتي‌هايي كه ديگران (يا سازمان) دارند, به كاميابي دست مي‌يابد.
مانند معلمي كه عليرغم بي توجهي هاي مدير براي فراهم كردن وسايل كمك آموزشي و ايجاد محيط جذاب براي يادگيري دانش آموزان به بهانه كمبود بودجه خود به دنبال ساخت لوازمي ساده با استفاده از وسايل اوليه يا حتي مواد بازيافتي است. (احمدپور دارياني، 1378، ص18)
پينكات معتقد است كارآفرين سازماني مي تواند يك فرد خلاق يا نوآور باشد, اما او فرد آرمانگرايي است كه چگونگي تبديل يك فكر به واقعيتي سود آور را متصور مي سازد.
از نظر فراي كارآفرين فردي است كه در وهله اول مسئول جمع آوري منابع لازم براي يك فعاليت است. (احمدپور دارياني، 1378، ص18)
كارآفريني از ديدگاه صاحب نظران كارآفريني
کار آفريني عبارت است از فرايند خلق چيزي با ارزش و متفاوت، از طريق اختصاص زمان و تلاش کافي، همراه با ريسک مالي، رواني و اجتماعي، همچنين دريافت پاداشهاي مالي و رضايت شخص از نتايج حاصله.(احمدپوردارياني،1378،ص14)
تعريف كارآفرينانه از كارآفريني
کارآفريني عبارت است اينکه من بتوانم ايده وطرحي را که در ذهن دارم، هر چند ممکن است اطلاعات خيلي دقيق و زيادي درباره آن نداشته باشم، احتمال موفقيت کمي را هم داشته باشم، راه رسيدن هم خيلي هموار نباشد، امکانات کافي راهم در اختيار نداشته باشم انجام دهم. چراکه مي دانم که مي توانم، از حداقل‌ها به درستي استفاده کنم و با ناملايمات بجنگم، از ديگران ياري بطلبم و با پشتکار موفق شوم.
تعاريفي ديگر از كارآفريني
كارآفريني يك فرآيند است، نه هدف و تنها در كسب و كار مطرح نيست، بلكه يك شيوه زندگي است و در كليه ابعاد زندگي فردي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي تجلي مي‌يابد. (سايت جوان امروز)
کارآفريني در بر گيرنده عقايد مختلف و تبديل آنها به محصولات يا خدمات و ايجاد کسب و کار براي ارايه آنها در بازار کار است. در سال هاي اخير يک روند قابل توجه در تحقيق پيرامون کارآفريني مجزا از کسب وکارهاي کوچک و به سمت خود کارآفريني بوده است.
کارآفريني نمايانگر يک رفتار سازماني است. عناصر کليدي کارآفريني عبارتند از ريسک کردن، پيش نگري و نوآوري.  البته اسلوين و کوين استدلال کرده اند که اين سه عنصر براي تضمين موفقيت سازماني کافي نيستند؛ آنها معتقدند که يک شرکت موفق نه تنها در بر گيرنده رفتار مديريتي کارآفرينانه است، بلکه داراي فرهنگي مناسب و يک ساختار سازماني براي حمايت از چنين رفتاري است .(فانگ ژائو،2005،ص25)
محققان و متخصصان در تلاشند تا کارآفريني سازماني و نوآوري را به طرق مختلف تعريف کنند اما به نظر مي رسد که اتفاق آراي خيلي کمي در مورد آنچه که کارآفريني و فعاليت نوآورانه را تشکيل مي دهد وجود دارد.
 مثلا محققي به نام شل و همکاران او اظهار مي کنند که مشکل شناسايي يک کار آفريني محدود به اين حقيقت مي شود که هنوز هيچ استانداردي که به طور کلي تعريف کارآفريني را پذيرفته باشد، وجود ندارد.
لذا با توجه به مطالب فوق تعدادي از نويسندگان کارآفريني را به عنوان  فعاليت اوليه و مهمي که زير بناي نوآوري است بيان کرده اند که اين همان ديدگاه شومپيتر است که نوآوري را کاتاليزور اوليه مي داند.
در مقابل کارآفريني سازماني در نظر دارد تا رفتارهاي کارآفريني ميان يک سازمان را ارتقاء و بهبود بخشد. کارآفريني سازماني از مفاهيم مديريت استفاده مي کند در حاليکه يک سبک رفتاري ترتيب مي دهد که با سازمان هاي اداري در چالش است و آنها را تشويق به نوآوري مي‌نمايد.
همچنين مسئوليت رونق بخشيدن، بهبود نوآوري را درميان سازمان ها از طريق بررسي فرصت‌هاي جديد بالقوه شناخت علمي ساختن بهره برداري و تبليغات محصولات و خدمات جديد به عهده دارد.
مطابق نظريه برخي ديگر از محققان کارآفريني اينگونه تعريف مي شود:
فعاليت هاي لازم براي خلق و ايجاد يک شرکت و جايي که همه بازار به طور کامل تاسيس يا به وضوح تعريف نشده اند و در آن بخش هاي مرتبط با توليد به طور کامل شناسايي نشده اند.
 علاوه بر اين محققان معتقدند که يک کارآفرين يک يا چند فعاليت از فعاليت هاي زير را بر عهده دارد:
* منابع مورد نياز براي توليد را شناسايي و تعيين محل کرده و محصول جديد يا خدمات جديد را خريد و فروش مي کند.
* توافق ذهني منظمي ميان بخش هاي مختلف مثل سازمان و کارمندان يا توليد کنندگان آن وجود دارد.
* يک ساختار سازمان دهي شده مناسب و فرهنگ ترتيب مي دهد تا محصولات و خدمات جديدي را توسعه دهد.
* با تهيه منابعي که بازار ندارند به کسري ها و نواقص بازار پاسخ دهد.
* فروشنده و خريدار و بازارهاي جغرافيايي مختلف را  با هم ارتباط دهد.
از تعريف و بحث بالا مي توان کارآفريني سازماني را اينگونه تعريف کرد: تلاش در جهت ارتقاي نوآوري از يک ديدگاه سازمان دهي شده داخلي از طريق ارزيابي فرصت هاي جديد بالقوه تنظيم منابع بهره برداري و جنبه تجاري دادن به فرصت هاي گفته شده. لازم به ذکر است که کارآفريني سازماني مي تواند متقابلا به جاي کارآفريني درون سازماني به کار برده شود. (اليزابت شاو و همکاران،2005،ص350-351)
انديشمندان و متفکران عرصه هاي گوناگون نظريات متفاوتي در تعريف کارآفريني ارائه داد‌ه‌اند که طور خلاصه به شرح زير است:
ريچارد و کانتيلون: عوامل اقتصادي را سه دسته مي داند در قرن 18 ميلادي – مالکان زمين – دستمزد بگيران – آن دسته از عوامل اقتصادي که با قبول خطر در بازار بورس فعاليت مي کنند.
شومپيتر کارآفريني را نقطه ثقل تئورييس در مورد توسعه اقتصادي و ساز و کار تغيير اقتصادي مي دانست و کارآفرين کسي است که ترکيبات جديدي را در توليد معرفي مي کند.
کرايزنر ← کارآفريني الزامي است جهت بهره برداري از فرصت ها ي کشف نشده
شولتز ← کارآفريني توانايي مقابله با عدم توازن است، نه توانايي پرداختن به ابهامات
مايسز ← ريسک پذيري را نقطة ثقل کارآفريني مي داند.
هايک ← کارآفريني را نيروي پايداري مي داند که باعث مي شود بازارها به توازن نزديکتر شوند و اين بازارها با هماهنگي بيشتري عمل کنند.
لينک و هربرت ← کارآفرين را فردي مي دانند که متخصص پذيرفتن مسئووليت اتخاذ تصميماتي هستند که بر محلف نوع و استفاده از کالاها، منابع و نهادها تأثير مي گذارند
پيتر دراکر: کارافريني را منظري براي تغيير مي داند. دراکر ساختار سازماني را مناسبترين فضا براي ايجاد فضاي کارآفريني مي داند
استيونسون: کارآفريني را فرايند خلق يک ارزش همراه با منابعي منحصر به فرد جهت بهره‌برداري از يک فرصت مي داند.
تيمونز ← کارافريني را فرآيند ساخت چيزي از هيچ مي داند
پينکات ← نقش کارآفريني را خلق نوآوري و نوآوري را يک نوع تخريب خلاقانه مي داند.
تينا سيلسگ ← کارآفريني هر نوع کوششي است در ايجاد کسب و کار جديد يا فعاليتهاي جديد مخاطره آميز
گارتز ← کارآفريني از طيق نوآوري، رشد، عدم اطمينان، ريسک پذيري، دارندگي، کوچکي و تازگي قابل تشخيص است.
استيونسون و جاريلو معتقدند که کارآفريني تنها به فعاليت هاي مخاطره آميز مستقل منحصر نمي‌شود، بلکه علاوه بر آن شامل سازمان کارآفرينانه و مجموعه هاي سازماني نيز مي شود.
عناصر اوليه كارآفريني
با توجه به توضيحات فوق سه عنصر اوليه کارآفريني که اهميت زيادي دارند عبارتند از:
1 - فرصت گرايي در يک محيط با منابع محدود ← 2 - ريسک پذيري ← 3 - شايستگي
شالوده، نگرش ها و رفتارهاي کارآفرينانه سه بعد اساسي را شامل مي شود:
نوآوري،
ريسک پذيري،
 پيش نگري
حدي که نوآوري، ريسک پذيري و پيش نگري به مرحله ظهور برسد مي تواند به عنوان يک رويداد کارآفرينانه تلقي شود و شخصي که اين نگرش ها و رفتارها را از خود بروز مي دهد کارآفرين ناميده مي شود.
ريچارد اُزيورن در اين باور است که «فرصت» عنصر اساسي استراتژي هاي کارآفرينانه است و بايد عمدتاً تمرکز نوآورانه به ارتباط سازمان با فرصت هاي محيطي باشد مانند استفاده آب از فرصت حضور مسافران در ايام تعطيلات نوروز و تابستان و قراردادن مدارس جهت اسکان مسافران خصوصاً معلمان.
«ريچارد اُزيورن» بر اين باور است که «فرصت» عنصر اساسي استراتژي هاي کارآفرينانه است و بايد عمدة تمرکز نوآورانه بر اين ارتباط سازمان با فرصت هاي محيطي در حوزه هاي مشتريان - رقبا - تکنولوژي - خط مشي عمومي و دولتي - روندهاي اجتماعي - الگوهاي جمعيت شناختي باشد.
تحليلي بر تعاريف ارائه شده در خصوص کارآفريني
به طور کلي با مروري بر سير تعاريف کارآفرين و کارآفريني موارد زير قابل تأمل بوده و پرداختن به آنها ضروري مي باشد:
1)     مفهوم کارآفريني به تدريج دگرگون گرديده و تکامل يافته است.
2)     تعريف واحد و مشابهي که به طور کامل مورد قبول يا رد باشد وجود ندارد.
3)     مفهوم کارآفريني ريشه در فکر و زيربناي فکري افراد مختلف در مکاتب مختلف دارد.
4)     تلاش براي مفهوم سازي کارآفريني از مکاتب اقتصادي آغاز گرديد و توسط روانشناسان و سپس جامعه شناسان و محققين مديريت ادامه يافت.(احمدپور دارياني،1381،ص 26)
نوآوري
به مدت بيش از نيم قرن تحقيق و توسعه ارتباط تنگاتنگي با نوآوري تکنولوژيکي داشته است. اختراع، نزديک ترين تعريف به نوآوري است. دراکر معتقد است که هفت منبع اصلي در قبال فرصت‌هاي نوآوري وجود دارد تنها يکي از آنها در مورد اختراع چيزي است بنابراين نوآوري چيزي فراتر از اختراع است و نوآوري نبايد حتما فني باشد. نمونه هاي بسياري از نوآوري هاي اجتماعي و اقتصادي وجود دارند. نوآوري يک نظريه يا طرح است که دانش و تکنيک هاي موجود را با هم ترکيب مي کند تا مباني نظري براي يک مفهوم جديد ايجاد کند.
 


مهمترين ابعاد نوآوري
 بنابراين نوآوري داراي ابعاد مختلفي است و در نتيجه موضوعي چند وجهي است مهم ترين ابعاد نوآوري عبارتند از:
1) بنيادي در برابر رشديابنده
2) محصول در برابر فرايند
3) اجرايي در برابر فني
نوآوري مي تواند هم بنيادي باشد و هم رشد يابنده  نوآوري هاي رشد يابنده به نواوري هاي منقطع غير مستمر تحولي اوليه و برتر و پايه اطلاق مي گردد.
 نوآوري هاي رشد يابنده حرکاتي کوچک براي تقويت و انبساط فرايند ها و محصولات و خدمات تثبيت شده هستند.
رابطه كارآفريني با نوآوري
رابطه مفهومي و نظري ميان کارآفريني و نوآوري سالهاست که در ادبيات مورد تحقيق مورد بحث قرار گرفته است اصول اقتصادي نوآوري توجه فزاينده اي را در سال هاي اخير خود معطوف کرده اند. نظريه هاي مبنا در قبال اصول اقتصادي نوآوري و سه الگو در قبال مبحث نوآوري عبارتند از:
1) الگوي کارآفرين
2)الگوي اقتصادي – فن آوري
3) الگوي استرتاژيک
الگوي کارآفريني به دهه 1930 باز مي گردد که براي نخستين بار شومپيتر(1934)تلاش کرد تا رابطه اي ميان کارآفرينان و نوآوران بيايد و کارآفريني را به عنوان نوآور مطرح کرد. او معتقد بود که نوآوري نقش زيادي در توسعه اقتصادي دارد زيرا کارآفرينان مولد نوآوري ها هستند مفهوم کارآفريني به عنوان نوآور زير بناي الگوي کارآفريني را تشکيل مي دهد که در آن نقش کارآفرين در فرايند نوآوري پررنگ شده است بر اساس اين الگو تنها فردي که يک شرکت جديد را بر مبناي يک ايده جديد بنا مي کند مي تواند کارآفرين ناميده شود.
 کارآفريني عمل خلاقانه و يک نوع نوآوري است. کارآفريني درباره خلق چيزي است که قبلاً وجود نداشته است اين امر براي فرد و جامعه ارزش کارآفريني به دنبال دارد و بر مبناي درک و استفاده يک فرصت است.(فانگ ژائو،2005،ص25-41)
اهميت کارآفريني
کارآفريني به عنوان سمبل و نماد تلاش و موفقيت در امور تجاري بوده و کارآفرينان  پيشگامان موفقيت هاي تجاري در جامعه هستند. بي شک روند توسعه اقتصادي در کشورهاي توسعه يافته بيانگر اين است که اقتصاد تحت تاثير کارآفريني است. بگونه اي که کارآفرينان در توسعه اقتصادي کشورهاي توسعه يافته نقش محوري داشته اند و کشورهاي توسعه نيافته اهميت آن را در توسعه اقتصادي ناديده گرفته اند. تاريخچه توسعه اقتصادي در کشورهاي توسعه يافته مستنداتي براي حمايت از اين واقعيت فراهم مي آورد که اقتصاد تحت تاثير کارآفريني است. شواهدي وجود دارد که نشان مي‌دهد علت توسعه کشورهايي هم چون امريکا، ژآپن و آلمان که از نظر صنعتي توسعه يافته اند کارآفريني است. کارآفريني هم اکنون به عنوان يک حرفه ظهور کرده است و همانند ديگر حرفه ها بايد توسعه يابد و از طريق برنامه هاي آموزشي و دانشگاهي خاص مبتني بر مطالعات رفتاري و تجربي پرورش پيدا کند.
پارسون و اسمسلر کارآفريني را يکي از دو شرط ضروري توسعه اقتصادي مي دانند. شومپيتر نيز به علت نقش کارآفريني در ايجاد نوآوري آن را محور کليدي توسعه اقتصادي تلقي مي کند. (احمدپور و مقيمي،1385،ص 49)
در اهميت و ضرورت کارآفريني همين بس که بين سالهاي 1980 -1960 در هند تنها 500 موسسه کارآفريني شروع به کار کرده اند و حتي بسياري از شرکت هاي بزرگ جهاني براي حل مشکل خود به کارآفرينان روي آورده اند. آماري از کشور امريکا در دست است که اشاره دارد بيش از 69% از اختراعات و نوآوري ها توسط کارآفرينان واحدهاي صنعتي کوچک و متوسط انجام شده است (شاه حسيني1383،ص74) کارآفرينان با توجه به خصوصيات ممتاز و بر جسته خود قادرند منابع لازم براي ايجاد رشد وتوسعه در زمينه هاي توليد و منابع انساني را فراهم کرده و اشتغال و کسب وکار جديد ايجاد کرده و با نوآوري صنعتي بر توسعه دامنه محصولات و خدمات بيفزايند (آذرهوش و همکارن، 1377) کارآفرين عوامل مختلف توليد را گرد هم مي آورد و با تلاش و کوشش هاي خلاقانه فعاليت هاي خود را به سمت موفقيت سوق مي دهند. بديهي است که انگيزه هاي فعاليت هاي کار آفرين نفع شخصي است ولي ايجاد فضاي مناسب براي کارآفريني در کشورها منافع ملي را به دنبال مي آورد.
 امروزه در کشورهاي مختلف توجه خاصي به کارآفريني و کارآفرينان مي شود و تقويت کارآفريني و ايجاد بستر مناسب براي توسعه آن از ابزار پيشرفت اقتصادي کشورها به ويژه کشورهاي در حال توسعه شمرده مي شود. تضمين و تداوم حيات و بقاي سازمان ها، کارگاهها و شرکت هاي توليدي و خدماتي نيازمند يافتن راه حل ها و روشهاي جديد مقابله با مشکلات مي‌باشد که به نوآوري، ابداع، خلق محصولات جديد، فرايندها و روشهاي نو بستگي دارد.
سير تکاملي کارآفريني
کارآفريني موضوع ميان رشته اي است که رشته هاي مختلفي همچون اقتصاد، روانشناسي، مردم شناسي، جامعه شناسي و مديريت در تکامل آن نقش اساسي داشته اند.(مقيمي،1381، ص2)واژه کارآفريني براي اولين بار در قرن 16ميلادي در فرانسه براي توصيف فرماندهان موفقي که سربازان را براي حفاظت از شاهزادگان و اهالي شهر استخدام مي کردند به کار برده شد. استفاده از واژه کارآفريني در زمينه هاي تجاري در قرن هجدهم و براي اشاره به فعالان اقتصادي که قراردادهايي را براي کارهاي عمومي متعهد مي شدند تکنيک هاي نوآورانه کشاورزي را عرضه مي کردند و با ريسک به کار انداختن سرمايه شخصي خود در صنعت را مي پذيرفتند شروع شد. از اين رو از ابتدا پيوندهاي ذاتي بين کارآفريني و تمايل کارآفرينان براي قبول ريسک و عدم اطمينان در ابتدا با موسسات اقتصادي جديد فرض شد.
کارآفريني واژه اي است که از معني کلمه اش نمي توان به مفهوم واقعي آن پي برد. اين واژه به جاي کلمه ENTERPRENEURSHIP   به کار مي رود که در اصل از کلمه فرانسوي ENTERPRENDER به معناي متعهد شدن (UNDER-TAKE) نشأت گرفته است. بهتر است به جاي واژه هاي کارآفريني و کارآفرينان واژه هاي ارزش آفريني و ارزش آفرينان به کار گرفته شود. "جان باتيست سي"  اشراف زاده و صنعت گر فرانسوي در سال 1803 در اثر خود تحت عنوان "پرسش و پاسخ در اقتصاد سياسي" درباره کارآفريني مي نويسد: کارآفريني عاملي است که تمامي ابزار توليد را ترکيب مي کند و مسئوليت ارزش توليدات بازيافت کل سرمايه اي را به کار مي گيرد. ارزش دستمزدها بهره و اجاره اي که مي پردازد و هم چنين سود حاصل را بر عهده مي گيرد. وي اولين کسي بود که بر نقش حياتي کارآفرينان در بسيج منابع اقتصادي بر اساس اصول بهره وري تاکيد کرد. (احمدپور،1385،ص46) در اواخر دهه 1870فرانسيس واکر وجه تمايز سرمايه دار و کارآفريني را مورد تاکيد قرار داد و کارآفريني را مهندسان پيشرفت صنعتي و عوامل اصلي توليد خواند.
آلفرد مارشال(1891) در اثر خود تحت عنوان "اصول علم اقتصاد" تغيير وضعيت را که ويژگي ذاتي کسب و کارهاي بزرگ و داراي مديريت مستقل تلقي مي شد درک کرده بود. وي معتقد بود آن صفات عمومي که ويژگي دست اندرکاران کسب و کارهاي جديد است باعث گسترش ابعاد کسب وکار مي شود. اما پيشينه مفهوم کارآفريني در دانش امروزي به دويست سال پيش بر مي گردد. اولين کسي که اين مسئله را مطرح کرد فردي به نام ريچارد کانتيلون (1730) بود.
به طور کلي سير تاريخي مفهوم کارآفريني را مي توان به پنج دوره زير تقسيم نمود:
 دوره اول: قرون 15 و 16 ميلادي: در اين دوره صاحبان پروژه هاي بزرگ که مسئوليت اجرايي اين پروژه ها همانند ساخت کليسا، قلعه ها، تاسيسات نظامي و ... از سوي دولت هاي محلي به آنها واگذار گرديد کارآفرين اطلاق مي شدند. در تعاريف اين دوره پذيرش مخاطره لحاظ شده است.
دوره دوم:قرن 17 ميلادي: اين دوره همزمان با شروع انقلاب صنعتي در اروپا بود و بعد از آن به مخاطره پذيري به کارآفريني اضافه شد کارآفرين دراين دوره شامل افرادي مانند بازرگانان، صنعتگران و ديگر مالکان خصوصي مي باشد.
دوره سوم: قرون 18 و 19 ميلادي: در اين دوره کارآفريني فردي است که مخاطره مي کند سرمايه موردنياز خود را از طريق وام  تامين مي کند. بين کارآفرين و تامين کننده سرمايه(سرمايه گذار) و مدير کسب وکار در تعاريف اين دوره تمايز وجود دارد.
دوره چهارم: دهه هاي مياني قرن بيستم ميلادي: در اين دوره مفهوم نوآوري شامل خلق محصولي جديد، ايجاد نظام توزيع جديد با ايجاد ساختار سازماني جديد به عنوان يک جزء اصلي به تعاريف کارآفريني اضافه شد.
 دوره پنجم: دوران معاصر(از اواخر دهه 1970 تاکنون): در اين دوره همزمان با موج ايجاد کسب وکار و روند کارهاي کوچک رشد اقتصادي و نيز مشخص شدن نقش کارآفريني به عنوان تسريع کننده اين ساز و کار توجه زيادي به اين مفهوم شد و رويکرد چند جانبه به اين موضوع صورت گرفت. تا قبل از اين دوره اغلب توجه اقتصاددانان به کارآفريني معطوف بود و اما اين دوره به تدريج روانشناسان جامعه شناسان و دانشمندان و محققين علوم مديريت نيز به ابعاد مختلف کارآفريني و کارآفرينان توجه نمودند.
تا دهه 1980 سه موج تغيير وسيع موضوع کارآفريني را پيش برده است:
موج اول: انفجار عمومي مطالعه و تحقيق در قالب انتشار کتب زندگي کارآفرينان و تاريخچه شرکت هاي آنها چگونگي ايجاد کسب وکار مشخص و شيوه هاي سريع پولدار شدن مي باشد اين موج از اواسط دهه 1950 شروع مي شود.
 موج دوم: اين موج که شروع آن از دهه 1960 بوده شامل ارائه رشته هاي آموزش کارآفريني در حوزه هاي مهندسي و بازرگاني است که در حال حاضر اين حوزه ها به ساير رشته‌ها نيز تسري يافته است.
موج سوم: اين موج شامل افزايش علاقمندي دولت ها به تحقيقات در زمينه کارآفريني و بنگاههاي کوچک، تشويق رشد شرکت هاي کوچک و انجام تحقيقات در خصوص نوآوري‌هاي صنعتي مي شود که از اواخر دهه 1970 آغاز شده است.(جمشيدي کهساري و قاسمي، 1387،ص59-60)


انواع کارآفريني
کارآفرين و کارآفريني از ديد اقتصاددانان، روانشناسان، تاجران وسياستمداران متفاوت است. از نظر اقتصاددانان موتور رشد اقتصادي کارآفرينان هستند که در محيطي رقابتي جامعه را به حرکت در مي‌آورند و چرخ هاي توسعه اقتصادي را مي‌چرخانند؛ لذا اقتصاددانان نخستين کساني بودند که در نظريه هاي اقتصادي خود به تشريح کارآفرين و کارآفريني پرداختند.
 ريچارد کانتيلون(1730) که ابداع کننده واژه کارآفريني است کارآفريني را فردي ريسک پذير مي‌داند که کالا را با قيمت معلوم خريداري مي‌کند و با قيمت نامعلوم مي‌فروشد. ژوزف شومپتر اقتصاددان آلماني و پدر کارآفريني در سال 1934 کارآفريني را اينگونه تعريف کرد: هر فرايندي در شرکت که منجر به کالاي جديد ايجاد روش جديد بازار جديد و منابع جديد مي شود مي گوييم کارآفريني رخ داده است. بنابر تعريف واژه نامه وبستر کارآفرين کسي است که متعهد شود مخاطره يک فعاليت اقتصادي را سازماندهي، اداره و تقبل نمايد.
کارآفريني عامل اصلي ايجاد خلاقيت و نوآوري است و کارآفريني عبارتست از فرايند ايجاد ارزش از راه تشکيل مجموعه هاي منحصر به فرد از منابع به منظور بهره گيري از فرصت ها (احمدپور دارياني، 1387،ص180) کارآفريني يک فعاليت هدفمند براي ايجاد نگهداري و توسعه تجارت‌هاي سودآور است.
کارآفريني فرصت ها را به حداکثر مي رساند کارآفرين کسي است که يکي از فعاليت هاي ذيل را انجام مي دهد:
1)                   بازارها را يکپارچه و مرتبط مي سازد
2)                   خلأ ها و شکاف هاي بازار را پر مي کند
3)                   با صرف وقت خود را درگير تغييرات ساختاري و سازمان مي کند
4)                   کليه عوامل را براي توليد و بازاريابي يک محصول مهيا مي کند
کارآفرينان آخرين مدعيان کنترل عملياتي سازمان هستند.
هوشليتز (1951)معتقد است اگر نظريه پردازان مکتب سرمايه داري با يکديگر اختلاف زيادي داشته باشند در يک مسئله با يکديگر توافق دارند وآن مسئله اين است که همراه با رشد توليدات در جامعه سرمايه داري يک دسته از افراد جديد که آنها را بوروژواها کارآفرينان يا کاسب کاران ظهور مي کنند و عملکرد کارآفرينان عدم قطعيت را به دنبال دارد.
به نظر ردليچ(1958) کارآفريني در حالي که مدير سرپرست و هماهنگ کننده فعاليتهاي توليدي است برنامه ريزي نوآور و تصميم گيرنده نهايي در يک شرکت توليدي نيز مي باشد در واقع او تامين کننده وجوه و ديگر منابع در شرکت مي باشد.
کلينز و مور (1970) کارآفرين را شخصي مي داند که نمي تواند اختيار را قبول کند و در صدد فرار از زير بار آن است. به علاوه آنها بين کارآفرين نوآور و کارآفرين اداري فرق قائل شدند از نظر آنها کارآفرين نوآوري کسي است که کسب وکاري را آغاز مي کند و کارآفرين اداري کسي است که از نردبان سلسله مراتب سازمان بالا مي رود.
 به طور کلي وجه اشتراک تمامي تعريف هاي ارائه شده رامي توان در موارد زير جمع بندي کرد:
1-       کارآفرينان در واقع ارزش ها را تغيير مي دهند و ماهيت آنها را دچار تحول مي‌نمايند.
2-        کارآفرينان يک ويژگي مشترک دارند و آن اين که مخاطره پذيرند.
3-       کارآفرينان براي فعاليت هاي خود به سرمايه نياز دارند اما هيچ گاه سرمايه گذار نيستند آنها مخاطره مي پذيرند البته مخاطره اي که لازمه هر فعاليت اقتصادي است.
4-       کساني که بتوانند به درستي تصميم گيري نمايند مي توانند کارآفرين باشند و مانند کارآفرينان رفتار نمايند.
5-       کارآفرين تغيير را مقوله هاي بهنجار و سالم مي انگارد او همواره به دنبال تغيير است و به آن پاسخ مي دهد و فرصت ها را شناسايي مي کند.
6-       کساني که بتوانند به درستي تصميم گيري نمايند مي توانند کارآفرين باشند و مانند کارآفرينان رفتار نمايند.
 کارآفريني همانند به کار بردن مفاهيم و فنون مديريتي استاندارد سازي محصول به کار گيري ابزارها و فرايندهاي طراحي و بنا نهادن کار بر پايه آموزش و تحليل کار انجام شده است.
سه مکتب فکري عمده در خصوص ماهيت کارآفريني وجود دارد که عبارتند از :
1 - تئوريهايي که مترادف با واژه کارکرد اقتصادي هستند – رويکرد کارکردي
2 - تئوريهايي که با فرد مرتبط هستند – رويکرد شناختي
3 - تئوريهايي که کارآفريني را با رويکرد رفتاري مفهوم سازي مي کنند.
واژه کارآفريني نزديک به 200 سال است مورد استفاده قرار مي گيرد. مفهوم سنتي کارآفريني تاکيد به تلاشهايي بود که يک فرد بينشي را به کسب و کاري موفق تبديل مي نمود اما اخيراً فرايند کارآفريني داراي دو عنصر نگرشي و رفتاري است.
از نظر نگرش به تمايل فرد يا سازمان براي استفاده از فرصت هاي جديد و حس مسئوليت پذيري براي تغيير خلاقانه اشاره دارد. از نظر رفتاري شامل مجموعه اي از فعاليتهاي مورد نياز براي ارزيابي فرصت، تعريف مفهوم کسب و کار، ارزيابي و بدست آوردن منابع مورد نياز و سپس اقدام به انجام فعاليت هاي مخاطره آميز است.
لذا کارآفرين کسي است که تغييرات محيطي را فرصت مي بيند که در زير به انواع کارآفريني اشاره مي گردد:
در آغاز دهه 1980، پيشرفت سريع دانش و فناوري در تمام ابعاد و عرصه هاي زندگي و تغيير روند جمعيت در جوامع، نظير افزايش سطح تحصيلات، اشتغال زنان و افزايش طول عمر از يک سو و افزايش رقباي جديد، بي اعتمادي نسبت به شيوه هاي مديريت سنتي و خروج بهترين نيروهاي کار از شرکتها و پذيرش پيمانهاي تجاري بين المللي از سوي کليه کشورها جهت تبادل محصولات و خدمات با بهترين کيفيت و کمترين بها در سطح جهان و حضور فعال بازارهاي سرمايه، توجه مديران اکثر شرکتهاي بزرگ را به اهميت فرآيند خلاقيت، نوآوري و کارآفريني جلب کرد.
مطالعه ادبيات کارآفريني نشان مي دهد که ((کالينز و مور)) در سال 1970 اولين محققاني بودند که در مطالعات خود بين کارآفرينان مستقل و اداري (سازماني) تمايز قايل شدند و عنوان کردند که کارآفرينان مستقل سازمانهاي جديد را به طور مستقل به منصه ظهور مي رسانند. (صافي،1376)
انواع کارآفرينان
انواع كارآفرينان عبارتند از:
الف)فردي
1- کار آفريني مستقل: فرايندي است که کارآفرين از ايده اوليه تا ارايه محصول خود به جامعه کليه فعاليت هاي کارآفرينانه را با ايجاد يک بنگاه اقتصادي جديد به طور مستقل طي مي کند. کارآفرينان مستقل افرادي هستند که تقاضاي بازار را پيش بيني مي کنند، خطرهاي ناشي از نوسانها را به عهده مي گيرند و مسئول سازمان دهي و تصميم گيري درباره آن هستند که چه توليد شود، چقدر توليد شود و با چه روشي توليد شود؟ (صمدآقايي،1378،ص70)
2-کارآفريني سازماني: فرايندي است که کارآفرين تحت حمايت يک سازمان فعاليت هاي کارآفرينانه خود را به ثمر مي رساند. کارآفرين سازماني(کاتر جان پي،ترجمه طوسي،1378): فردي است که در سازمانهاي بزرگ، مانند يک کارآفرين مستقل فعاليت مي کند و فعاليت او ايجاد واحدهاي جديد در سازمان، ارايه محصولات، خدمات و فرآيندهاي جديد است که شرکتها را به سوي رشد و سودآوري سوق مي دهد(لندجورج و جارمن بت،ترجمه قاسم زاده، 1379).
ب) گروهي
1- کارآفريني مشارکتي: فرايندي است که يک شرکت طي مي کند تا همه افراد آن به کارآفريني تشويق شده و تمام فعاليت هاي فردي وگروهي به طور مستمر سريع و راحت در شرکت انجام پذيرد. در اين فرايند هر يک از کارکنان در نقش کارآفرين انجام وظيفه مي کنند.
2- کارآفريني اجتماعي: کارآفريني اجتماعي زمينه نوآوري است شامل سازمان هايي غير انتفاعي، که اين سازمان ها افراد را در شروع کسب وکارهاي انتفاعي ياري مي دهند. سازمان هاي غير انتفاعي که براي ايجاد نقدينگي براي برنامه هايشان ارزش اقتصادي ايجاد مي کنند. از منابع در دسترس به گونه اي خلاقانه براي موضوعات اجتماعي استفاده مي کنند(مرکز کارآفريني دانشگاه صنعتي شريف)
برخي تعاريف جديد کارآفريني اجتماعي
تعريف
نام نويسنده
سال
رهبراني که در سازمان هاي بخش عمومي(دولتي)نوآوري مي کنند
بورينس
2000
استفاده از رفتار کارآفرينانه براي اهداف اجتماعي به جاي اهداف انتفاعي
هيبرت و ديگران
2001
موسسات اجتماعي که به منظور اهداف اجتماعي فعاليت مي کنند
اسمال بونت و ديگران
2001
مشارکت اجتماعي بين بخش هاي دولتي، اجتماعي و تجاري به منظور مهار قدرت بازار در جهت اهداف عمومي
کوک و داس و ميشل
2002
طرح مشکلات اجتماعي به همان نحوي که يک کارآفرين تجاري براي خلق رفاه مطرح مي کند
شاو و ديگران
2002
فرايند اضافه کردن چيز جديد و متنوع به منظور ساختن سرمايه اجتماعي
تامپسون
2002
جست و جو و ثبت فرصت هايي که منجر به ايجاد سازمان هاي اجتماعي جديد يا تداوم نوآوري در سازمان هاي موجود مي گردد
سوليوان، مرت و ديگران
2003
(Weerawardema & Sullivan Mor -2006-p25)
در اواسط قرن بيستم، روان شناسان، توجه را به تجزيه و تحليل و خصوصيات افراد متمرکز کردند تا پاسخ اين سوال را به دست آورند کدام ويژگيهاي فردي کارآفرين است که او را  از غير کارآفرين متمايز مي‌سازد؟ از تحقيقات اين گروه در حکم رويکرد ويژگيهاي شخصيتي(جين آرکي و ترايانديس اج سي،1376) ياد مي کنند اما عليرغم اين تلاشها تاکنون الگوي قابل استنادي براي تشخيص کارآفرينان موفق وجود ندارد اما مهمترين ويژگيهايي که بر اثر تلاش محققان به دست آمده به شرح زير است:
اعتماد به نفس، استقلال راي، خوش بيني، نياز به موفقيت، پشتکار، سخت کوشي، پيشگامي، خطرپذيري، اشتياق به کارهاي بزرگ، رفتار هدايتگرانه، مردم داري، انتقاد پذيري، ابتکار و نوآوري، انعطاف پذيري، کارداني و تدبير، تغييرپذيري، دورانديشي و قدرت درک.(همان)
از اوايل دهه 1960 نيز جامعه شناسان به دسته ديگري از متغيرهاي جمعيت شناسي پرداختند که از آنها با رويکرد رفتاري ياد مي شود. در اين رويکرد، ضمن توجه به فعاليتهاي يک کارآفرين، دلايل و چگونگي تشکيل يک فعاليت کارآفرينانه نيز مورد بررسي قرار گرفت. اين ديدگاه علاوه بر ويژگيهاي شخصيتي که در رويکرد ويژگيهاي شخصيتي مورد تاکيد بود، به عوامل محيطي و ويژگي هاي رفتاري فرد شامل تجارب، سوابق شخصي و فردي وي نظير، سن، خانواده. دوره کودکي، تحصيلات، عوامل تجربي مانند پذيرش الگوي نقش، نارضايتي شغلي، اخراج از کار و هم توجه شده است.(شيرازي،1373)
در اين ديدگاه، کارآفريني فرآيندي است که فرد تمام فعاليت هاي کارآفرينانه را برنامه ريزي، اجرا و کنترل کند. طرفداران اين ديدگاه بر اين باورند که بروز برخي عوامل محيطي و تاثير آن بر فرد، نقش بسيار تعيين کننده اي در تصميم فرد به کارآفرين شدن دارد.
مطالعه گسترده و عميق برخي محققان، موجب دستيابي به راهکار جديدي در زمينه کارآفريني تحت عنوان کارآفريني سازماني يا سازمان کارآفرين(هوي و ميکسل،ترجمه سيدعباس زاده،1370) گرديد. در اين رويکرد مدير سازمان با قبول اين ضرورت که زايش، پذيرش و به اجرا درآوردن انديشه هاي نو به سازمان امکان بقا و ادامه حيات مي دهد. از فعاليتهاي کارآفرينانه و با ايجاد بينش مشترک مستمر، سريع و راحت به ثمر برساند و روح و کالبد و فرهنگ سازمان را دگرگون سازد. در حقيقت چنانچه کل سازمان داراي روحيه کارآفريني شود، به آن سازمان کارآفرين مي گويند.
با مروري بر مطالعات گذشته، مناسب ترين راهکار از ميان سه نوع کارآفريني ارايه شده در اين بخش (کارآفرين مستقل، کارآفريني سازمان و سازمان کارآفرين)، سازمان کارآفرين است که در اينجا با تعمق بيشتري مورد بررسي قرار مي گيرد.
ويژگيهاي سازمان کارآفرين
الف) ساختار سازماني کارآفرين
ـ غير رسمي بودن
ـ نداشتن استاندارد مشخص و از قبل تعيين شده
ـ کم رنگ بودن سلسله مراتب
ـ نداشتن پيچيدگي
ـ نداشتن تمرکز
ـ حرفه اي بودن
ـ مديريت مشارکتي
ب) محتواي سازمان کارآفرين
ـ اندازه آن اغلب کوچک است
ـ از فناوري پيشرفته و قابل انعطاف استفاده مي شود
ـ محيط پويا و متحول است
ـ در آن هدف و راهکارهاي مدون، واضح، منعطف و مشتري گرا تدوين مي شود.
پ) فرهنگ سازمان کارآفرين
فرهنگ سازماني مجموعه اي از ارزشها، باورها، رفتارها، شيوه هاي تفکر و است که اعضاي سازمان در آنها وجه اشتراک دارند. در قسمت محسوس و غيرمکتوب سازمان وجود دارد و با تمام فعاليتها در سازمان مرتبط است.
در سازمانهاي کارآفرين، فرهنگ مناسب فرهنگي است که در جهت اهداف و راهکارهاي سازمان باشد. يعني فرهنگي که از تغيير و نوآوري، خطرپذيري، کار گروهي، صداقت، اعتماد متقابل، رقابتي بودن، آينده گرايي و مشتري گرايي حمايت کند.
در حقيقت مي توان گفت که فرهنگ کارآفرين در سازمان موجب پرورش مديران و کارکنان کارآفرين خواهد شد و اين اولين مرحله پيشبرد فعاليتهاي کارآفرينانه است. مشخصه هاي اصلي اين فرهنگ عبارتست از:
ـ روابط سازماني افقي، از پايين به بالا و غير رسمي
ـ کار تيمي يا گروهي
ـ در دسترس بودن اطلاعات جامع، ذيربط، موثق و به هنگام
ـ آموزش و يادگيري مستمر
ـ تاکيد ويژه بر تحقيق و توسعه و پاداش
ـ تبديل تهديدها به فرصتها
دلايل عمده ضرورت توسعه کارآفريني و چالش هاي پيش رو
در کشور ما با وجود انبوه جمعيت جوان راه کار مناسب در زمينه افزايش به کارگيري جوانان جوياي کار لزوم توجه به کارآفريني حس مي شود که در زير دلايل عمده توسعه کارآفريني شرح داده شده است:
* عقب نماندن از رقبا
* پيشرفت سريع دانش و فناوري
* ضرورت ريسک پذيري
* خروج بهترين نيروهاي کاري از شرکت ها و اقدام به کارآفريني مستقل
* تعامل سازمان با تحولات بازار
* اثرات متحول گونه به کارگيري طرح هاي جديد در سازمان
* کارآفريني ضرورت ايجاد واحدهاي مستقل کاري در بنگاههاي بزرگ
* تغي

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نویسنده: مهدی رحیمی نژاد ׀ تاریخ: جمعه 16 ارديبهشت 1390برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , amozeshyar.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com


قالب وبلاگ